عاشقانه بود. بعد از آخرین break up تصمیم گرفته بودم که دیگر فیلم عاشقانه نبینم اما این یکی را دیدم و در کل زیبا بود. بعضی جاها احساس می کردی کارگردان به زور می خواهد تو را بخنداند و دوست داشتنی نبود. اما غافلگیری های گیرایی داشت.

تا اینجا هستم از فکر این روزهایم بگویم. من خودم را انسان هنر دوستی می دانم. از بچگی شعر می گفتم، نقاشی می کشیدم، این اواخر هم که کلاس آواز می رفتم. اما احساس می کنم که از ابراز هنر می ترسم. از تعقیب سلیقه ی هنری ام و بیان نظرم در مورد هنر اجتناب می کنم. همیشه فکر می کردم هنرمند بودن و حرف زدن در مورد هنر مخصوص انسان های دیگری است که من جزء آنها نیستم.

تصمیم گرفتم تا جایی که می توانم بیشتر به این بعد زندگی ام توجه کنم. می خواهم بیشتر موسیقی گوش دهم ، بیشتر خودم را در ادبیات غرق کنم، بیشتر نقاشی ببینم ، تئاتر ببینم ، فیلم ببینم و مهم تر از همه در موردش حرف بزنم.

چند روز پیش در یکی از کافه ها پیانیستی دیدم که می نواخت و بالای سرش نوشته بود: 

the art exists because life is not enough


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها